عشقه نا تموم ما...

«عشقه‌ناتموم‌ما»
پارت اول
همونطور که چشماش خیس اشک بود لب زد
«من میترسم!» پسر که از عطره تنه دختر داشت لذت میبرد گفت: هیچکس مارو پیدا نمیکنه!
پسر با اطمینان کامل حرفاشو میزد ولی قلب دختر میلرزید هر ثانیه، دلش خالی میشد که این ها سبب ترس اون شده بود.
دختر که داشت اروم اشک میریخت رو به پسر کرد و گفت: اگه پیدامون کنن میکشنت!» دختر از مرگ عشقش وحشت میکرد...
اره، دختر و پسر داشتن از یه عوضی که نامزد اجباری دختر بود فرار میکردن، که واقعا عوضی بود...
پسر عاشقانه دختر رو میپرستید و برای هر ثانیه براش میمرد...
پسر نگاه به اسمون کرد و گفت: فوقش برات میمیرم:)
پسر این رو با لبخند تلخی گفت...
و دوباره لب زد: اگر مردم، دلت برام تنگ شد به آسمون نگاه کن، من قول میدم همیشه از اون بالا بهت نگاه کنم...
دختر که غم عالم در قلبش خراب شده بود گفت: فکر میکنی تو بمیری من زنده میمونم؟منم همراه باهات جون میدم، البته شاید اول من مردم!
پسر نگاه به چشمان تیله ای عشقش نگاه کرد: بیا یه قولی بهم بدیم، هیچوقت همو فراموش نکنیم، حتی اگه بمیرم!قول میدی بهم؟
دختر که قلبش با حرف های پسر تیر میکشید گفت...



«ادامه دارد...»
دیدگاه ها (۳)

عشقه نا تموم ما...

عشقه نا تموم ما...

کپشن حتما چک بشه!

بسم الله.

زود قضاوت نکن 2

black flower(p,286)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط